درباره ازدواج از پیامبر نقل شده که بهتر است زن در چهار چیز از مرد پایینتر باشد. خصوصیاتی که شاید در نگاه اول قابل چشمپوشی باشند اما قطعا در طولانی مدت می توانند روی زندگی زوجها سایه بیندازند.
اول: از نظر سن
مردها باید سن شان از زنان بیشتر باشد. چرا؟ چه مزیتهایی دارد؟ و چقدر باید تفاوت سنی باشد؟ کارشناسان فیزیولوژیک معتقدند که رشد دختران بیشتر از رشد پسران است لذا یک دختر 14 ساله خیلی از مسائل را درک میکند و خیلی از واژههای اخلاقی، اجتماعی و انسانی را میفهمد. در مقابل یک پسر 14 ساله خیلی عقبتر است از نظر جسمی هم همینطور است. دخترها زودتر از پسرها رشد میکنند. بخاطر همین مطلب اسلام بلوغ تکلیفی را برای دختران 9 سال و برای پسران 15 سال تمام ذکر کرده است. پس میتوان نتیجه گرفت که دختران زودتر از پسران به بلوغ جسمی، جنسی، عقلی، اجتماعی، و تکلیفی میرسد. در ازدواج هم بهتر است این موضوع رعایت شود. حال سوالی که مطرح میشود این است که چقدر تفاوت سنی خوب است؟
به نظر میرسد برای تفاوت سنی هفت سال عالی است اگر بیشتر از این نباشد بهتر است. البته تفاوت 10 سال یکسری حسنها دارد و یک سری قولها که بحث آن در آینجا نیست. البته واضح است که اگر تفاوت سنی کمتر از 10 سال باشد بهتر است. حداکثر و حداقل سنی که به نظر میرسد مناسب باشد 4 سال و 7 سال است.
زمانی مشکل بین همسران ایجاد میشود که تفاوت سنی آنان 10 سال با بالا باشد یا اینکه سن دختر بیشتر از سن پسر باشد. این موارد احتمال یکسری اشکالات را در بر خواهد داشت که به چند علت آن اشاره میکنیم.
نکته اول: اینکه در اوایل کتاب، پیرامون جوانان و بحرانهای انتخاب، بحثی را در زمینه تصویر سازی ذهنی، در دختران و پسران مطرح کردیم. که یکی از آفات آن سن زیاد است.
دوم اینکه: زنان چون از بدنی نازکتر و نرمتر برخوردار هستند، به مجرد آنکه فرزندی را به دنیا میآورند، در وجود جسمانی و زیبایی آنان گاهی تا 50 درصد، شکست ایجاد میشود. البته در همه زنان اینطور نیست. ولی در زنانی که سن زیادتری دارند چون جوانتر نیستند شکست آنها بیشتر نمایان میشود.
سوم اینکه: بروز اختلافات است چون زن بیشتر در جامعه بوده لذا بیشتر با مسائل آشناست از آن طرف هم مرد سرپرستی خانوده را به عهده دارد و تجربه او از همسرش کمتر است لذا یکسری بگومگوها و اختلافات بروز میکند. اینجاست که زن نمیتواند هدفش را به مرد بفهماند و مردم هم هرچه میگوید به حساب خودش زن درک نمیکند و منظور مرد را نمیفهمد.
چهارم اینکه: سطح توقعات بالاتر از مرد جوانتراست، توقعهایش جوانانه و گاهی اوقات بچهگانه است. اما همسرش یک زن و یک مادر مجرب است. و هماهنگی این دو سقف میشود اگر مرد آشنا به مسائل آیین همسرداری نباشد اختلاف ایجاد میشود. ولی اگر عقل میان این مرد و زن حاکم شد در زندگی مشکلی پیش نمیآید حتی اگر اختلاف اینچنینی هم داشته باشد.
پنجم اینکه: پاسخ به نیازها، اگر تفاوت سن زن با مرد از ده سال زیادتر باشد مرد زودتر پا به پیری و زمان رکود جنسی میگذارند ولی زن که از نظر شهوت بالاتر از مرد است، از همسرش توقع ارضای جنسی دارد و مرد توان پاسخگویی ندارد لذا احتمال گرایش به انحطاط جنسی و مسائل حرام پیش میآید و اگر هم این نشود، زن خودش را در زندکی شکست خورده و ناکام میداند و همیشه غصه میخورد که چرا تن به این ازدواج و زندگی داده است.
دوم: از نظر شخصیت خانوادگی
مرد باید از خانواده ای باشد که در اجتماع از خانواده همسر خود یک درجه بالاتر باشد. معمولا جامعه را از نظر پایگاه مالی و اعتبار اجتماعی و شغلی به 5 دسته تقسیم میکنند:
دسته اول، رجال: امرا، وزراء، نمایندگان، مهندسین، دکترها، روسا،…
دسته دوم، سرشناسها: فلان حاج آقا، فلان رئیس اداره شهرستان، یا رئیس فلان کارخانه،…
دسته سوم، متوسطها: فلان دبیر، فلان استاد دانشگاه، فلان حاج آقا کاسب،…
دسته چهارم، متوسطها و ضعیف تر: مغازه دار، کاسب معمولی، کارمند، معلم دبستان و…
دسته پنجم، مستضعفین: که اکثراً مشاغل کم درآمد و بی ثباتی مثل کارگری، خدمتکاری، روزمزدی، و… دارند.
اگر جامعه را از نظر شخصیت اجتماعی به این پنچ سطح تقسیم کنیم. من از خانواده پنجم باشم و دختر از خانواده اول، بسیار اشتباه است. مرد یک خدمتکار قراردادی است و مثلاً دختر از خانواده رئیس کارخانه. عقلاٌ این دو با هم هماهنگ نمیشود. خیلی بعید میرسد که بتوانند با هم زندگی خوشبختی داشته باشند. اگر هم نمونه ای باشد بسیار نادر است و برعکسش به وفور پیدا میشود.
فاصله طبقاتی در حد یک درجه مناسب است که البته در آن مرد بالاتر از همسرش باشد. این برتری اثر خوبی را برای تحکیم زندگی ایجاد میکند و زن همیشه به وجود مردش افتخار میکند. که از خانواده بالاتری هستند و در میان اقوامش همیشه سربلند است. اما اگر زن بالاتر بود، احساس سرشکستگی میکند. مخصوصاً اگر از دو درجه بالاتر باشد و چون مرد، رئیس خانواده است لذا دچار اختلاف زدگی میگردد.
سوم از نظر اقتصادی
بهتر است مرد و خانوادهاش یك درجه از خانواده زن بالاتر باشد تا همسرش از نظر مادی و خرج در زندگی احساس راحتی كند و به خودش بیشتر دلگرم شود. مثلا: زن تا دیروز در خانه پدرش پرتقال و سیب میخورده حالا كه ازدواج كرده گاهی موز، كیوی و آناناس هم بخورد.یا از نظر پوشاك، كفش و… هم باید همینطور باشد. این مایه دلگرمی و شادابی زن میشود و علتش هم همان فاصله اقتصادی خانواده مرد با زن است. اما اگر بر عكس شود خطرناك میشود. اختلافها، سردی ها، عدم دلبستگی بین زن و شوهر، بروز میكند. پس مرد باید یك درجه از نظر اقتصادی از همسرش بالاتر باشد نه كمتر و نه بیشتر. فاصله یك درجه خوب بنظر میرسد.
پیامبر (ص) فرمودند: «بهتر است مرد مقداری از نظر قد و قامتش از همسرش بالاتر باشد.» این مطلب از نظر روانی و تحكیم روابط زندگی برای زن و مرد اثرات خوبی دارد.
چهارم از نظر قد
پیامبر (ص) فرمودند: “بهتر است مرد مقداری از نظر قد و قامتش از همسرش بالاتر باشد.” این مطلب از نظر روانی و تحكیم روابط زندگی برای زن و مرد اثرات خوبی دارد. با ذكر مثالی مطلب را بیان میكنیم: مثلا كسی كه میخواهد با بچه كوچكی صحبت كند و بازی كند باید قامتش را خم كند و با بچهها بگو مگو كند و بخندد و مثل آنها بازی كند تا بین بچه و تو ارتباط محبت آمیز برقرار شود. با قامت ایستاده نمیشود با بچه رابطه برقرار كرد.
بنظر میرسد در زندگی زناشویی نیز این قضیه حاكم است. از آنجایی كه مردها دارای غرور مردانه هستند و این غرور مزاحم مسیر عاطفه و عشق زندگی است و از طرفی زندگی بین زن و شوهر باید از محبت و عطوفت برخوردار باشد لذا این غرور كاذب مردها مزاحم ایجاد محبت و عطوفت میان زن و شوهر میشود. و وقتی قد كمی كوتاهتر باشد، مرد مجبور است بخاطر اینكه حرف را بشنود یا دقیقاًبا او گرم بگیرد، خود را بشكند تا با او هم اندازه شود و این در سلامت روابط زن و شوهر مۆثر است. برای مرد هم خوب است؛ چون مرد رئیس خانواده است، اِشرافیت بیشتری بر كوچكترها دارد و كوچكها هم اطاعت بیشتری از بزرگترها دارند. این از نظر روانی مۆثرتر است و همسرش را بیشتر اطاعت میكند.
منبع: مر کز خدمات رواشناسی سیاووشان